علی باقریان | شهرآرانیوز - جلال قیامی میرحسینی از پژوهندگان فرهنگ و هنر خراسان است و در این راه آثاری چون «ده چهره، ده نگاه» و «دیوان محمود فرخ» را انتشار داده است.
پاسخ دادن به این سؤال یک مقدار دشوار است و به این احتیاج دارد که ما چشمهایمان را باز کنیم و جامعه خودمان را با دقت بیشتری نگاه کنیم: در این سالهای اخیر، شعر کهن ما، یعنی شعر سبک خراسانی و عراقی، نتوانست پابهپای شعر امروز حرکت کند، به دلیل ویژگیهای اقلیمیای که این دو سبک داشتند. ماند سبک صائب یا «طرز نو» که شما به آن میگویید «سبک هندی». این نوع شعر دوباره اوج گرفت، تا انقاب ۵۷ که بعد از آن مضامین جدیدی به وجود آمد، مضامین سیاسی و اجتماعیای از قبیل «شهادت» و «ایثار» و .... عدهای از شاعران فکر کردند که در سبک هندی میتوانند این مضامین را عرضه بکنند. همچنین افراد بسیار زیادی پیدا شدند که شعرهایی به اسم «شعر نو» ارائه میدادندکه به همهچیز شبیه بود، الا شعر نو! شبیه اینگونه اشعاردر مجله «بخارا» فراوان هست. با رشد این شعرها شعر نو کمکم جایگاه خودش را ازدست داد، به طوری که الآن تیراژ کتابهای شعر نویی که چاپ میشوند کمتر از تیراژ کتابهایی است که اشعاری در قالب غزل دارند. درواقع شعر نو را تخریب کردند. مطمئن نیستم، ولی به نظر میرسد بخشی از این تخریب از ادبیات شعر نو و سپید که نماد تأثیرپذیری از ادبیات غرب به حساب میآمدند آگاهانه صورت گرفته. این نوع اشعار را تخریب کردند و به جایش شعر سبک هندی را تقویت کردند.
شاعران سبک هندی خودشان در دو سه شعبه قرار میگیرند: یک شعبه شعبه شاعران هند است که سردمدارشان بیدل دهلوی است. تصویرهای شعری بیدل بسیار زیبا هستند، ولی فهم و درکشان بسیار دشوار است. زبان شعر او هم پیچیده است. یک شعبه هم شعبه شاعران ایرانی است که بزرگشان صائب تبریزی است. در شعر صائب تبریزی خبری از آن ویژگیهای شعر بیدل نیست. باید توجه کرد که شاعرانی مثل فیروزکوهی، مثل محمد قهرمان، مثل صاحبکار، مثل فرید اصفهانی به آن شاخه هندی توجهی ندارند، بلکه پیرو صائباند؛ بنابراین، در شعرشان از آن تصویرهای عجیبوغریب و نامفهوم خبری نیست. اما، همانطورکه شما هم اشاره کردید، علت انحطاط سبک هندی این بود که شاعران متأخر این سبک جانب لفظ را فروگذاشته بودند و تنها به مضمون و معنا مشغول بودند؛ درنتیجه الفاظ و تعبیرات سستی در شعرشان راه پیدا کرد که زبان را خراب کرد و شعر را هم تنزل داد. شاعران جدید سبک هندی، هوشمندانه، به این نقطه ضعف پی بردند. فردی مثل آقای قهرمان که سالها در انجمن ادبی محمود فرخ تعلیم دیده بود سعی کرد که شعرش به سبک صائب باشد، ولی ضمنا از ضعفهای شعر او، بهویژه ضعفهای زبانی، هم برکنار باشد، شعری که هم زبان استواری داشته باشد هم معنای عمیق و پایداری.
نه؛ در زمینههای دیگری هم بهتر است، مثلا در انسجام محور عمودی. این امر را ایشان بیشتر مدیون منتقدان ادبی اخیر هستند، منتقدانی مثل آقای دکتر شفیعی کدکنی که نخستینبار مطالب مربوط به محور عمودی شعر را مطرح کردند و پراکندهگویی در شعر صائب و سبک هندی را گوشزد کردند.
عاطفه بهویژه در شعرهای آقای صاحبکار در اوج است. البته شعر او استواری شعر آقای قهرمان را ندارد؛ منتها امتیازی دارد که شعر آقای قهرمان آن امتیاز را ندارد. امتیازی که شعر آقای صاحبکار دارد این است که سوز و شور عجیبی که ویژگی شعر سبک عراقی است در آن هست. شعر آقای قهرمان این سوز و شور را ندارد. در شعر او تکنیک چیره است؛ یعنی آقای قهرمان تاآنجاکه ممکن بوده از تکنیکهای شعری در شعرهای خودش استفاده کرده، به طوری که میشود گفت ۸۰ درصد کارش تکنیک است. ولی شعر آقای صاحبکار شعر برآمده از دل است. شعر او زبان استواری دارد و درعین حال از شور و سوز سبک عراقی هم خالی نیست.
درست است که خراسان مهد سبک خراسانی بوده و الآن هم هست، ولی باید توجه داشت که هیچ سبکی تنها در درون اقلیم خودش نمیماند و دور خودش دیوار نمیکشد. هر اقلیمی در تبادل فرهنگی با اقلیمهای دیگر است و همین امر باعث میشود که گاهی بعضی شگفتیهای فرهنگی رخ بنمایند: آقای قهرمان اهل تربت، و خراسانی است، ولی در این محیط شعر سبک هندی را به اوج میرساند. این خیلی غیرطبیعی نیست. یک مقدار هم به انتخاب شخصی افراد برمیگردد.
ازبین این افرادی که شما اسمشان را بردید، میتوانم بپذیرم که یک مقدار از فخامت و استواری شعر آقای قهرمان براثر همنشینی با شاعران سبک خراسانی مکتب فرخ است، ولی فکر نمیکنم شعر شاعران سبک خراسانی مکتب فرخ، مثلا مرحوم استاد احمد کمالپور، از شعر آقای قهرمان تأثیری پذیرفته باشد.
آقای قهرمان شاعری بود بسیار بسیار بزرگ که در سبک خودش حرف اول و آخر را میزد، اما از نظر اخلاقی دیرجوش بود، خیلی. دیر با کسی دوست میشد؛ البته، اگر دوست میشد، رفاقت پایداری ایجاد میکرد که حاضر بود در راه آن از جان خودش هم بگذرد، مثلا رفاقتش با مرحوم اخوان ثالث که مشهور و مثالزدنی است. ولی خب طول میکشید که آقای قهرمان با کسی دوست شود؛ برای همین، جوانها، غیر از دوسه نفر مشخص که من آنها را میشناسم، آنطور که بایدوشاید نتوانستند از محضر او استفاده بکنند. فقط یکی دونفر هستند، ازجمله آقای حامد علیزاده که بیشترین استفاده را از محضر آقای قهرمان برده است. البته خود من هم، تاجایی که ذوقم و ذهنم اجازه میداده، از محضر او استفاده کردهام. تأثیری که مثلا آقای کمال روی شاعران جوان میگذاشت خیلی بیشتر بود، به دلیل اینکه او شاعری بود که خلق بسیار خوشی داشت و میتوانست به راحتی با همه طبقات معاشرت بکند؛ آن رگ و ریشه شاهزادگی آقای قهرمان را هم نداشت. تمام شاعرانی که امروز خودشان را شاعر میدانند به گونهای از محضر آقای کمال استفاده کردهاند.
بقا میگفت امیری و صاحبکار و قدسی و قهرمان را بیشتر ترجیح میدهد. به نظر من، در زمانه ما، آقای قهرمان از همه بیشتر نماینده سبک هندی است.
به نظر من، او از امیری فیروزکوهی هم بهتر صائب را فهمیده بود. درکی را که آقای قهرمان از صائب داشت هیچ کدام از این افراد نداشتند. به نظر من، تصحیح دیوان صائب موجب شده بود که او بهترین و دقیقترین و درستترین درک و تحلیل را از شعر صائب داشته باشد. غیر آقای قهرمان چه؟ دیگران چندان قابل ردهبندی نیستند. مثلا شاید بتوانیم از آقای قدسی نام ببریم. شعر آقای قدسی هم شعر سبک هندی است، ولی نه صددرصد؛ یعنی نمیشود آن را آینه تمامنمای سبک هندی به حساب آورد، ولی شعر آقای قهرمان به شعر صائب بسیار نزدیک است. حتی آقای قهرمان غزلهایی دارد که از بعضی غزلهای صائب خیلی بهتر است.
فاصله گرفتن استاد قهرمان از سبک هندی را نمیپذیرم. او تا آخر عمر به سبک هندی وفادار بود، مگر در بعضی از اشعارش که جنبه طنز و هزل داشتند و خودش هم راضی نبود که چاپ بشوند و چاپشان هم نکرد. در این اشعار شاید کمی از سبک هندی کمی دور شده باشد، ولی در اشعار جدیاش نه.
به نظر من، بله؛ منتها سبک هندی هم خودش هزاران رنگ دارد؛ یک رنگ که نیست.
او اشعاری دارد که جنبه سیاسی دارند، ولی خودش نمیخواست که شهرت پیدا بکنند. یک مثنوی طنز به لهجه محلی تربتی هم دارد که بسیار زیباست، ولی قابل چاپ نیست. دیوان شهاب ترشیزی هم بابت اشعار هجوآمیزش و رکاکت بیش ازحد آنها قابل چاپ نیست. من یکبار دوستانه نسخه این دیوان را از آقای قهرمان خواستم؛ گفتم حالا که چاپش نمیکند برای خودم رونوشتی از آن تهیه کنم، ولی او حاضر نشد آن را به من بدهد. آقای قهرمان، اگر هم میتوانست دیوان شهاب ترشیزی را چاپ کند، بازهم این کار را نمیکرد؛ نمیخواست بقیه پیش خودشان بگویند طرف سر پیری رفته چه متنی تصحیح کرده! نماینده واقعیسبک هندی